جدول جو
جدول جو

معنی پیمان نامه - جستجوی لغت در جدول جو

پیمان نامه
کاغذی که بر روی آن عهد و پیمان نوشته شده، عهدنامه
تصویری از پیمان نامه
تصویر پیمان نامه
فرهنگ فارسی عمید
پیمان نامه
(پَ / پِ ما مَ / مِ)
تعهدنامه. (از لغات مصوب فرهنگستان). عهدنامه
لغت نامه دهخدا
پیمان نامه
تعهد نامه، عهد نامه
تصویری از پیمان نامه
تصویر پیمان نامه
فرهنگ لغت هوشیار
پیمان نامه
((~. مِ))
تعهدنامه، عهدنامه (واژه فرهنگستان)
تصویری از پیمان نامه
تصویر پیمان نامه
فرهنگ فارسی معین
پیمان نامه
تعهدنامه، معاهده، عهدنامه، قرارداد
تصویری از پیمان نامه
تصویر پیمان نامه
فرهنگ واژه فارسی سره
پیمان نامه
عهدنامه، قرارداد، مقاوله نامه
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

رساله ای که دانشجویان پس از فارغ التحصیلی در موضوعی خاص مربوط به رشتۀ دانشگاهی خود می نویسند
فرهنگ فارسی عمید
(اَ مَ / مِ)
زنهارنامه. خط امان. نامه ای که در ضمن آن زنهار و امان دهند: مأمون حائر ضحاک را بدو فرستاد تا امان نامۀ او قبول کرد. (تاریخ قم ص 223). مصلحت ما در آن است که پیشدستی کنیم و او را به مکر و حیلت بگیریم... و امان نامۀ امیر قتلغشاه بستانیم. (تاریخ غازانی ص 114)
لغت نامه دهخدا
(دی مَ / مِ)
نامه یا دفتری که حساب خزانه در آن نوشته شده باشد: سوخرای گفت بر بازوی فیروز تعویذی بسته بود بزراندر گرفته و آن دیوان نامه بود مرخواستۀ وی را هرچه بودش از زر و جامه و گوهر و فرش و ستور و سلاح آنکه با خویشتن داشت چون بلشکر آمد و آن ذکر گنجهاست و ما امروز گنج نامۀ وی ندانیم تا آن دیوان نامه نیابیم باز نگردیم تا آن بما ندهی و خوشنواز آن دیوان نامه را باز فرستاد و صلح کرد. (ترجمه طبری بلعمی نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دیوان نامه
تصویر دیوان نامه
نامه با دفتری که حساب خزانه در ان نوشته شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پایان نامه
تصویر پایان نامه
رساله دکتری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پایان نامه
تصویر پایان نامه
((مِ))
رساله ای که در پایان دوره تحصیلی می نویسند، تز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سامان نامه
تصویر سامان نامه
نظام نامه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرمان نامه
تصویر فرمان نامه
ابلاغ نامه، امریه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از میزان نامه
تصویر میزان نامه
تعرفه
فرهنگ واژه فارسی سره
تز، رساله
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اعلامیه، بیانیه، مانیفست
فرهنگ واژه مترادف متضاد